سوت
سلام عزیز دلم بالاخره امروز همه چیز هایی که عقب افتاده بود و نوشتنشون توی وبلاگت دیر شده بود رو نوشتم ببخشید حافظه خیلی خوبی ندارم ولی سعی کردم همه رو بنویسم امروز با هم رفتیم بیرون و برات بستنی گرفتم ... ته بستنی سوت داشت وقتی اومدیم خونه سوت رو برداشتم و جند بار سوت زدم ....شما هم خیلی خوشت اومد سوت رو برداشتی .. گذاشتی روی لبت و هی گفتی او او او و صدا سوت رو با دهانت درآوردی ... من که از خنده روده بر شدم ولی بعدا بهت یاد دادم که چطوری سوت بزنی شما هم زودی یاد گرفتی .... حالا راه میری و سوت می زنی تازگی هر کلمه ای که بشنوی رو تکرار می کنی ... وقتی میریم بیرون تا می رسیم دم خونه زودی می گ...